"سرد است و من تنهایم" چه جمله ای! پر ازکلیشه!پر ازتهوع!

جای گرمی نشسته ای و میخوانی "سرد است" 

یخ نمیکنی...حس نمیکنی... که من برای نوشتن همین دو کلمه...

چه سرمایی رو گذروندم !


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 11 شهريور 1393برچسب:, | 17:10 | نویسنده : darya |

خدایا 

جای سوره ای به نام عشق در قرآنت خالیست

که اینگونه آغاز شود :

وقسم به روزی که قلبت را شکستند و جز خدایت مرهمی ندارد..


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 11 شهريور 1393برچسب:, | 17:0 | نویسنده : darya |

بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن...بعد چشمشون به یه گردو می افته

دولا میشن تا گردو رو بردارن..الماس می افته تو شیب زمین

قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره..

میدونی چی میمونه؟!

یه آدمو یه دهن بازو یه گردوی پوک و یه دنیا حسرت!


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 11 شهريور 1393برچسب:, | 16:41 | نویسنده : darya |

مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟

بـگـذار سـخـت باشم و سـرد !!

بـاران کـه بـاریــد... چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه!!!

خـورشـیـد کـه تـابـیـد... پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!

اشـک کـه آمـد... دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!

او کـه رفـت،

نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت...


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 11 شهريور 1393برچسب:, | 3:57 | نویسنده : darya |

یـــه زمـونــه ای شـــده

كـه اگـه بـرای عشــقـت كــــوهــم بكنـــی

بــه پــای فــرهـــــــاد بــودنـت  نمـی ذارن!!؟

مــی ذارن بــه پــای كـنــــــه بــودنـت....!!!؟

"""""""""""""""" 

وقتی تن کسی رو زخمی کنی

دیگه بعدش نوازش کردنش  فقط دردشو بیشتر می کنه


موضوعات مرتبط: عکس ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:, | 17:49 | نویسنده : darya |

 وقتی کسی در کنارت هست، خوب نگاهش کن

به تمام جزئیاتش

به لبخند بین حرف هایش

به سبک ادای کلماتش

به شیوه ی راه رفتنش، نشستنش

به چشم هاش خیره شو

دستهایش را به حافظه ات بسپار

گاهی آدم ها انقد سریع میروند، که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:, | 17:48 | نویسنده : darya |

آهای زمستان

حواست باشدتو و تمام عاشقانه هایت راخواهم کشت

اگربا آمدنت اوحتی یک "سرفه"کند

...


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:, | 17:47 | نویسنده : darya |

او به افتادن من در خيابان خنديد

و...

من همه ي حواسم به چشمان مردم بود

كه عاشــــــــــــــــــــق خنده هايش نشوند...


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:, | 17:46 | نویسنده : darya |

به سلامتی اون روزی که تک تکتون واسم مشکی بپوشید

بیاید سرمزارم غبارسنگ قبرم وکناربزنید وببینید نوشته: زنده بودم کجا بودید.؟؟؟

"""""""

آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند ، اما نه وقتی که در کنارشان هستی ، نه

آنجا که در میان خاک خوابید ، سنگ را تمام می گذارند و می روند

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:, | 17:20 | نویسنده : darya |


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:, | 5:1 | نویسنده : darya |


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:, | 5:0 | نویسنده : darya |


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:, | 4:59 | نویسنده : darya |

روز قیامت ازم پرسیدند:

جوانیت را چگونه گذراندی ؟!

ندا آمد:

دل شکسته است بگذارید به بهشت برود

دنیایش خوب جهنمی بود


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 4 مرداد 1393برچسب:, | 2:3 | نویسنده : darya |

وقتی مردم خودت بیاتوغسال خونه بشورم...اخه اوناکه منودوس ندارن...باهام نامهربونن...

تنمومحکم میبرن اینور اونور...بدنم کبودمیشه.

ولی تواروم بشورمنو.

چشاموخودت بادستای مهربونت ببندیا

لبامو..! نه نبوس اخه میگن شگون نداره

. فقط ی دست روموهام بکش.

کفنمو بذار اونا بپیچن..اخه توازکارای سخت خوشت نمیاد، کفن پیچیدنم کارسختیه!

خودت بغلم کن بذارم توقبر اخه اونا بدنمو میکوبن اینور اونور ولی توووو نه.

خودت تلغینم بده.

خاکم خودت بریز روم ولی اروم اروم.باشه؟؟ 

دیگه کم کم همه بلندشدن که برن

ولی تو نرووو یکم دیگه بمون اخه..

توکه میدونی من ازتاریکی و تنهایی میترسم ..هرچند توووو همیشه تنهام میزاشتی

پس حالا تنهام نزار یکم بیشتر بمون

بعد حواسم که پرت شد مثل همیشه تنهام بذار برو

برو پی زندگیت

برو پیش همونایی که بخاطرشون منو شکستی و نفهمیدی

گریه نکن حالا که دیگه به گریه تو یا کس دیگه نیازی ندارم

خودتم ناراحت نکن چون ناراحتیتم به دردم نمیخوره پس بخند ... بخند چون

من دیگه زیر خروارها خاکم برو

لباس سیاهم نپوش بهت نمیاد ، دیگرانم هر چی می خوان بگن " بزار بگن ". مهم نیست . بزار وقتی نیستم حداقل راحت باشی 

گریه زاریم نکن ، اون موقع بهتر از هر وقت دیگه ایی می فهمم کی داره" دروغ" میگه ، کی" راست" . فکر نکن زیر خاکم ، اون موقع همه جا هستم ، همه جا

تو مراسمم هم نیا اگه دوست نداری . اینجوری بهتره ، بهتر از اینه که بیای ولی فکرت "جای دیگه ایی" باشه

البته اگه اومدی قدمت رو چشم

وقتی رفتم " فراموشم " کن واسه همیشه ، انگار هیچ وقت نبودم

اما یک " وصیت " دارم برات :تو مثل من نباش تو مثل من نمیر

وقتی مردی مثل من می شی.!

آزاد می شی ، آزاد...

دیگه نه از" عشق"  خبری هست نه از غم

دیگه غصه هم نداری که بری یه گوشه زانو هاتو از تنهایی بغل کنی

سردتم نمی شه

دیگه عاشق کسی نمیشی که  عاشقت نباشه

دیگه دلتم برا کسی تنگ نمی شه

راستی

حرف اخرم همیشه یادت باشه

ک خیلی دوستت داشتم اما ندیدی


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 3 مرداد 1393برچسب:, | 2:2 | نویسنده : darya |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 24 تير 1393برچسب:, | 18:58 | نویسنده : darya |

هر گاه از شدت تنهایی هوس اعتمادی دوباره به سرم می زند

خنجرخیانتی که در پشتم فرو رفته در می آورم

صیقلی عاشقانه..اندکی نمک به رویش.. نوازشش کرده دوباره

سر جاییش می گذارم

از قول من به آن لعنتی بگویید: خیالش تخت منه دیوانه هنوز به خنجرش هم

...وفادارم


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 24 تير 1393برچسب:, | 17:51 | نویسنده : darya |

پسر : ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود...اومدیم زیارتت کنیم

دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟

پسر : خب... «منزل» بگم چطوره!؟

دختر : واااای... از دست تو

پسر: باشه... باشه...ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟

دختر: اه... اصلا باهات قهرم

پسر: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟

دختر: آشتی، راستی... گفتی دلت چی شده بود؟

پسر: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه...! از دیشب تا حالا

دختر: ... واقعا که

پسر: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟

دختر: لوووووووس

پسر: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها

دختر: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟

پسر: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هی نقطه ضعف میدی دست من

دختر: من از دست تو چی کار کنم

پسر: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرن

بیست و یکم من

دختر: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه

پسر: صفای وجودت خانوم

دختر: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه های کتاب

فروشی و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونه به شونه ات راه رفتن و

دیدن نگاه حسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره

پسر: می دونم... میدونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برای

بستنیهای شاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش

بودم

دختر: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟

پسر: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی

دختر: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی توی

دستام گره می خوردن... مجنون من

پسر:....

دختر: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟

پسر:. . . .

دختر: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن

پسر:....

دختر: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم

پسر: خدا ن... (گریه)

دختر: چرا گریه می کنی...؟؟؟

پسر: چرا نکنم...؟! ها!!!؟

دختر: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخند

دیگه...، بخند....زود باش بخند 

پسر: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکاموکنار بزنه که گریه نکنم ؟

دختر: بخند... وگرنه منم گریه می کنما

پسر: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمیتونم بخندم

دختر: آفرین ، حالا بگو برام کادوی ولنتاین چی خریدی؟

پسر: تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد... ولی امسال برات کادوی

خوب آوردم

دختر:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد

پسر:.....

دختر: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟

پسر: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برایت یک دسته گل رُز

!یک شیشه گلاب،

و یک بغض طولانی آوردم...!

تک عروس گورستان

پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره

اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم

نه... اشک و فاتحه

نه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چندان دورمان

... خاتون من!!!تو خیلی وقته که

آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من

دیگر نگران قرصهای نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیم

نباش

نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش

 

بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 24 تير 1393برچسب:, | 17:19 | نویسنده : darya |

 

بعد از تو من هرگز ، عاشق نخواهم شد

اون آدم شاد سابق نخواهم شد

عادت نخواهم کرد ، هرگز به این بازی

مغلوب چشمای صادق نخواهم شد

کاری که چشمای ناز تو با من کرد

از زخم شمشیر و از دشنه بدتر بود

من اینو میدونم ، هرگز در این دنیا

عاشق نخواهم شد ، این بار آخر بود

این بار آخر بود ، از عشق سر خوردم

باید به تنهایی ، ایمان می آوردم

هرگز نفهمیدی من عاشقت بودم

من عشق آوردم ، افسردگی بردم

افسردگی های این عاشق سرسخت

تنها رفیقش بود ، در لحظه های سخت

بعد از تو من هرگز ، عاشق نخواهم شد

عاشق نخواهم شد ، دنیا خیالت راحت 


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 24 تير 1393برچسب:, | 17:4 | نویسنده : darya |

دلم اصرارداردفریــــــــــاد بزنــــــــد

اما

جلوی دهـــــــــانش رامیگیرم

وقتی میدانم کسی تمایل به شنیدن صدایش راندارد

...!


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 24 تير 1393برچسب:, | 1:45 | نویسنده : darya |

 از یه جایی به بعد

مرض چک کردن موبایلت خوب میشه

حتی یه وقتایی یادت میره گوشی داری 

دیگه دلشوره نداری که گوشیتو جا بزاری

از یه جایی به بعد

وقتی کسی بهت میگه دوستت دارم 

لبخندمیزنی وازش فاصله میگیری...

ازیه جایی به بعد

حرفی واسه گفتن نداری

ساکت بودن رو به خیلی از حرفاترجیح میدی

و میری توی لاک خودت

از یه جایی به بعد

فقط یه حس داری..حس بی تفاوتی

نه از دوست داشتنها خوشحال میشی ونه از دوست نداشتنها ناراحت...

از یه جایی به بعد

دیگه نه دست و پا میزنی..نه بال بال میدنی..نه دل دل میکنی

نه داد و بیداد میکنی...نه گریه میکنی ..نه مشتتو میکوبی به دیوار..

نه سرتو میزنی به دیوار..نه...

از یه جایی به بعد فقط  سکوت میکنی...سکوت 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393برچسب:, | 22:15 | نویسنده : darya |

ﻧﮕـــــــﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ

ﺣــــﺎﻝ ﻣـــﻦ ﺧـــــــﻮﺏ ﺍﺳــﺖ ﺑــﺰﺭﮒ ﺷـــﺪﻩ ﺍﻡ

ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻧﻘـــﺪﺭ ﮐــﻮﭼﮏ ﻧﯿﺴﺘـﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻟــــﺘﻨﮕﯽ ﻫـــﺎﯾﻢ ﮔﻢ ﺷــــﻮﻡ

ﺁﻣـﻮﺧﺘــﻪ ﺍﻡ،

ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻓـــﺎﺻــﻠﻪ ﯼ ﮐﻮﺗـــﺎﻩ،

ﺑﯿﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﺍﺷﮏ ﻧﺎﻣﺶ ” ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ

ﺁﻣــﻮﺧﺘــﻪﺍﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﮕــﺮ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ” ﻧﺒــﻮﺩﻧـﺖ ” ﺗﻨﮓ ﻧﺸــــﻮﺩ

ﺭﺍﺳــــــﺘﯽ،

ﺑﻬﺘــــــــــﺮﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾــــﻢ

ﺣــــﺎﻝ ﻣـــﻦ ﺧـــــــﻮﺏ ﺍﺳــﺖ "

ﺧــــــﻮﺏِ ﺧــــﻮﺏ


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1393برچسب:, | 2:47 | نویسنده : darya |

 مَن هَمينَم ...!!

نَه چشمآن آبــے دارَم

نه کفشهآے پآشنِه بُلنَد

هَميشِه کَتآنـے مـے پوشَم

روي چَمَن هآ غَلت ميزَنَم

عِشوه ريختَن رآ خوب يادَم نَداده اَند

وَقتـے اَز کِنارَم رَد ميشوے بوے اُدکُلنَم مَستت نميکُند

نگرآن پآک شدن رُژ لَب و ريملَم نيستَم

لآک نآخن هآيم اَز هزآر مترے داد نميزَند

گآهـے اَز فَرط غُصّه بلنَد دآد ميزَنم

خدآيَم رآ بآ تَمآم دُنيآ عَوض نميکُنم

و بَعضـے آدم هآے اَطرافَم رآ هَم بآ تَمآم دُنيآ عَوض نميکُنم

شَبهآ پآيه پَرسه زَدن دَر خيآبآن و مهمآنـے نيستَم

بَلد نيستَم تآ صُبح پآے گوشـے پِچ پِچ کُنم

وَ بگويَم دوستَت دآرَم وقتـے حتـے

به تِعدآد حروف دوستَت دآرَم هَم ، دوستَت ندآرَم

وَلـے اَگر بگويَم دوستَت دآرَم ،

دوست دآشتَنم حَد ومَرزے ندآرَد

مَن خآلِصآنه هَمينَم

 

...


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 30 خرداد 1393برچسب:, | 2:55 | نویسنده : darya |

ازم پرسید: تونستی توی این مدت فراموشش کنی؟

خاک سیگارمو تکوندمو گفتم: آره

توی این یک سال وشش ماه وهفده روز وپنج ساعتی که رفته

یه دفعه هم بهش فکر نکردم...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 30 خرداد 1393برچسب:, | 2:54 | نویسنده : darya |

صفحه ی سفید کاغذ

می خواهم از تو نقشی بکشم

چشم؛ چشم دو ابرو

تا همین جا کافی ست

می نشینم سیر

نگاهت میکنم

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 30 خرداد 1393برچسب:, | 2:50 | نویسنده : darya |

ﮔﺎﻫﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟﻢ ﻫﻮﺱ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ

ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮎ ﺣﺮﻑ ﺗﻮ ﭘﺸﺖ ﺑﻨﺪ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ که ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ

ﻣﮕﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻬﺖ ﻧﺮﺳه

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 30 خرداد 1393برچسب:, | 2:50 | نویسنده : darya |
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
.: Weblog Themes By RoozGozar.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس